حکایت ۴۷ | اتفاق عجیب شهر

اتفاق عجیب شهر

سرمایه‌‌داری در شهری زندگی می‌کرد اما به هیچ‌کس کمک نمی‌کرد، فرزندی هم نداشت و فقط با همسرش زندگی می‌کرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان، گوشت رایگان می‌داد. بالاخره روزی رسید که آقای سرمایه‌دار مریض شد و در تنهایی جان داد! مراسم تشییع‌جنازه او بسیار خلوت بود..

فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد! دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نمی‌داد. مردم علت را پرسیدند و قصاب خطاب به همه مردم گفت: «کسی که پول گوشت را می‌داد، دیروز از دنیا رفت.»

یادمان باشد کسی که پنهانی صدقه می‌دهد، اجرش بالاتر است و یادمان نرود هیچ‌وقت درباره کسی زود قضاوت نکنیم! اما برای فرار از تهمت خسیس بودن، آشکارا صدقه‌دادن اشکال ندارد.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۵/۰۶/۱۰

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی