آدمیزاد گرسنهاش میشود، تشنهاش میشود. خدا هم از یک جایی آب و نانش را میرساند. ولی اگر مراقب نباشیم و اینها را از آدمهای ناحسابی بگیریم، خدایناکرده، دین و ایمانمان از دست میرود.
***
شریکبنعبداللّه از فقهای معروفِ قرنِ دوم بود. خلیفة وقت اصرار داشت او را قاضیِ دستگاه کند. شریک نمیخواست همدستِ ستمهای حکومت بشود و مدام طفره میرفت. یکروز خلیفه گفت: «باید بینِ این سه کار یکی را بپذیری: یا قاضی بشوی، یا معلمیِ فرزندانم را قبول کنی یا اینکه یکبار همسفرة من بشوی.» شریک تأملی کرد و پذیرفت که سرِ سفرهاش بنشیند. خلیفه سفرة رنگارنگی تدارک دید و شریک هم که به عمرش چنین سفرهای ندیده بود، دلی از عزا درآورد. چیزی نگذشت که هم قاضی شد، هم معلمِ بچههای خلیفه!
مَنِ انْقَطَعَ اِلَى الدُّنْیا و َکَلَهُ اللّهُ اِلَیْها[1]
هرکس چشم امیدش به دنیا باشد، خداوند او را به دنیا وامىگذارد
نظرات (۰)