در کولهپشتی علی تعداد زیادی مهمات ازجمله گلوله آرپیجی و... بود. عملیات باید بدون کوچکترین صدایی انجام میشد. ناگهان دشمن چند منوّر زد. کولهپشتی علی -پر از گلوله و مهمات!- آتش گرفت. نتوانستند کوله را از او جدا کنند.
علی از بچهها و فرمانده خواست به راه خود ادامه دهند. چفیهاش را در دهانش گذاشت تا صدایی از او بیرون نیاید درحالیکه کوله پشتش هرلحظه شعلهورتر میشد.
وقتی عملیات تمام شد و دوباره به همان مسیر قبلی رسیدیم علی را ندیدیم چراکه تمام بدن او سوخته و آبشده بود و تنها کف پوتینهایش که نسوز بودند، باقیمانده بود.
[شهید علی عرب، نوجوان 16ساله]
(به نقل از تارنمای یادِ سنگر)
نظرات (۰)