حکایت ۵۳ | کم داد، ولی هرچی داشت داد!

کم داد، ولی هرچی داشت داد!

از حاتم که در بخشندگی زبان‌زد بود، پرسیدند:
«بخشنده‌تر از خود دیده‌ای؟»

گفت: «آری، مردی که دارایی‌اش تنها دو گوسفند بود!
یکی را شب برایم ذبح کرد، از طعم جگرش تعریف کردم،
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد.»
گفتند: «تو چه کردی؟»
گفت: «پانصد گوسفند به او هدیه دادم.»
گفتند: «پس تو بخشنده‌تری!»
گفت: «نه، چون او هر چه داشت، به من داد،
اما من اندکی از آن‌چه داشتم، به او دادم.»

یادمان نرود که خیلی از بخشش‌های اندکِ بی‌منت بسیار ارزش‌مندتر از بخشش‌های زیادِ بامنت است.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۵/۰۷/۲۲

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی