حق را باید گفت. خریدارش خدا و خداپرستاناند.
***
قریش با اموال و ارتباطاتی که با حبشه داشت، خیلی کوشید که مسلمانان مهاجر را به مکه برگرداند. نجاشی، پادشاه حبشه، زیر حرفشان نرفت و مجلسی ترتیب داد تا حرف مسلمانها را بشنود. جعفربنابیطالب در آن مجلس باشکوه پاسخی منطقی به سؤالات مسیحیان داد. سپس با خوشفکری تمام آیاتی راجع به پاکی حضرت مریم و پیامبری حضرت عیسی خواند؛ آیاتی که عیسیبنمریم را رسول و بندۀ خدا میداند، نه، پناه بر خدا، پسرش! حاضران منقلب شدند و به درستی دین اسلام گواهی دادند. سرکردۀ قریش سرافکنده به شهرش بازگشت. بعدها خود نجاشی هم مسلمان شد و پس از فوتش رسولالله از دور بر پیکرش نماز خواند[1]. حرف حق با دلهای زنده چنین میکند:
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً[2]
آن جز مایۀ ذکر و قرآن روشن نیست تا هر کس زندهدل است، هشدارش دهد
نظرات (۰)