نوجوانها خواستههای عجیبی دارند. مثلاً هم دوستدارند رفیقباز باشند و هم دوست دارند تنها باشند! یا اینکه هم دوست دارند با خانواده بیرون بروند و هم دوست دارند در خانه تنها بمانند! هم احساسی هستند و هم عقلانی و منطقی!
شاید برای همین است که درک کردن نوجوانها کار سختیست. البته کار سختتر را خود نوجوانها باید انجام بدهند. آن هم مدیریت این همه ویژگیهای متضاد است. در نوجوانی هم احساس آدمی کامل میشود و هم عقل او. از آن طرف نوجوان بیشترین انرژی عمرش را در این برهه احساس میکند. این هم یک فرصت است و هم یک تهدید. کسی که بتواند همه این استعدادها را با هم مدیریت کند، میتواند به بلندترین قلهها دست یابد. ولی کسی که در میان این همه احساس عجیب گم شود، خسته و گمراه خواهد شد.
نظرات (۰)