یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بیسوادی ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق میشدم، نیمخیز هم که شده از جاش بلند میشد. اگر 20 بار هم میرفتم و میآمدم بلند میشد
میگفتم: «علی جان! من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت میدی؟»
میگفت: «احترام به والدین، دستور خداست.»
علی آقا که یه روز مثل من دانشآموز بوده، میره جبهه، تو جبهه هم وقتی یه دستش از کار میفته و یه پاش هم نیمه فلج، جهاد رو ترک نمیکنه و باز میشه مرد جنگ.
مرد داستان ما، شهید علی ماهانی است.
مرد که باشی، میتونی شهید بشی ...
از اینجا تا آسمان فاصلهای نیست، فقط باید مرد پرواز باشیم.
نظرات (۰)