در محضر اهل بیت ۶۴ | عیب هایم کو؟

عیب­هایم کو؟

یک­وقت‌هایی، خدای‌نکرده، سوزن آدم گیر می‌کند روی بقیه. شاید تا جایی که خدا هم رهایش می‌کند.

***

خانه شده بود دستۀ گل. بوی غذا خانه را برداشته بود. فقط نگاه مامان به ساعت بود که بابا از راه برسد. بدو رفت جلوی در. سلام گرمی داد و آمد کیف را از بابا بگیرد. بابا سلام­نداده، باتلخی گفت: «این چیه پوشیدی؟!» مامان مِن‌مِنی کرد. بابا ادامه داد: «تو غیرِ قیمه غذای دیگه‌ای بلد نیستی بسازی؟!» و رفت سمت اتاق. مامان خشکش زده بود. خواست برود سمت آشپزخانه که فریادی آمد: «وای از دست تو! لباسم کجاست؟!» مامان همین‌طور که بغض کرده بود، آرام جواب داد: «انداختمش توی ماشین لباس‌شویی. لباس تمیزات روی جالباسیه» و بغضش ترکید.

إذا رَأیتُمُ العَبدَ یَتَفَقَّدُ الذُّنوبَ مِنَ النّاسِ، ناسیاً لِذَنبِهِ، فَاعلَموا أنّهُ قَد مُکِر بِهِ[1]
وقتی دیدید کسی به عیوب دیگران مشغول است و عیوب خود را فراموش کرده، بدانید گرفتار مکر خداوند شده



 [1]امیرالمؤمنین، غررالحکم، حدیث4695

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۵/۱۰/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی