آدمها خیالات زیاد دارند. گمان میکنند مالکِ همه چیزهایی که دارند هستند. یادشان میرود که اینها قبلاً برای دیگران بوده و بعداً هم برای آنها نمیماند.
***
خبر کوتاه بود: «دایی و زندایی جوان در تصادف جان باختهاند.» و حالا با پدر باید بروم خانهشان و شناسنامههایشان را بیاورم. با رضایتِ صاحبخانه قفل را شکستیم و وارد شدیم. باورکردنی نیست. همهچیز چیده و آماده است. خانه با تمامِ وسایلش سرحال است. یک سؤال مدام مثلِ پتک میخورد روی سرم: «الآن صاحبِ این خانه و اسبابِ تر و تمیزش کیست؟» هیچ پاسخی به مغزم نمیرسد. آنها رفتهاند و اینها بیصاحب ماندهاند. این آیه دورتادورِ کلهام میچرخد:
وَإِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ[1]
و هنگامی که اموالِ نفیس و باارزش رها و بیصاحب شود
نظرات (۰)