حکایت ۶۴ | حسنک چه شد؟

حسنک چه شد؟

حاکمی به مردمش گفت: «صادقانه مشکلاتتان را بگویید.»

حسنک بلند شد و گفت: «گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟»

حاکم گفت: «ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست می‌شود.»

یکسال گذشت و در حالی‌که اوضاع فرقی نکرده بود دوباره حاکم گفت: «صادقانه مشکلاتتان را بگویید.»

کسی چیزی نگفت؛ کسی نگفت گندم و شیر چه شد؛ کار و مسکن چه شد!

از میان جمع یک نفر زیر لب گفت: «حسنک چه شد؟!»

(حاکم حسنک را به دلیل انتقادهای قبلی‌اش به ناکجاآباد فرستاده بود!)

انتقادهای دیگران فرصتی است که با نقاط ضعف و اشتباهات خود آشنا شویم و آن‌ها را اصلاح کنیم، لذا دربرابر انتقاد دیگران باید از آن‌ها تشکر کنیم نه اینکه ناراحت شویم.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس
  • ۹۵/۱۰/۰۸

حکایت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی