خوشتیپ بود و پرجذبه. بازیگر خوبی بود. برای روزگاری که صندلیهای سینما تار عنکبوت بسته بودند، فیلمهای او سینما رفتن را «صفی» کرده بود. جلوی دکه روزنامهفروشیها هم مُحال بود عکسش را پیدا نکنی.
عاشقش بودم. پوسترش را زده بودم کنج اتاق. با هر تغییری در تیپ و قیافه او من هم تغییر میکردم. زیر و بم زندگیاش را از خودش بهتر میدانستم.
خبر آمد به بهانه کاهش وزن، شیشه میکشد. کمکم چهرهاش از رسانهها حذف شد. من هم یادم رفت که روزی روزگاری چقدر دوستش داشتم.
به پوسترهای کدر دوران نوجوانیام که سالهاست از دیوار کنده شدهاند، زل میزنم و به ستارههایی فکر میکنم که با کاغذ روزنامهها و مجلهها باد میشوند و از بس توخالیاند خیلی زود میترکند و از بین میروند. سالهاست تصمیم گرفتهام به آدمهای پوشالی دل نبندم.
نظرات (۰)