دروغ نمیگفت؛ نه شوخی و نه جدی. بسیار بامحبت و خندهرو بود.
با پیرمرد فروشنده صحبت میکردم. همان موقع علیرضا در حال عبور از سر کوچه بود. صاحب مغازه رو کرد به من و گفت: «این پسربچه از خیلی از ما بزرگترها بیشتر میفهمه!»
بعد ادامهداد: «توی این کوچه دو تا خانواده یتیم زندگی میکنند که وضعیت مالی آنها خوب نیست، بارها دیدهام که علیرضا میآد اینجا و بیسکویت و پفک و... میخره. با اینکه خودش بچه است و خوراکی دوست داره ولی به بچههای اونا میده. یتیمنوازی رو باید از این بچه یاد گرفت.»
(مسافر کربلا، ص 36، خاطرهای از دانشآموز شهید علیرضا کریمی)
بچهها چندتا از ما حاضریم به خاطر دوستمون از یه پفک بگذریم؟! چه برسه به اینکه بریم برای یه نیازمند خوراکی بخریم؟!
نظرات (۰)