در زمانهای گذشته، پادشاهی تختهسنگی را در وسط جاده قرارداد و برای اینکه عکسالعمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفیکرد.
بعضی از بازرگانان و نزدیکان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تختهسنگ میگذشتند و میگفتند که حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و باوجوداین، هیچکس تختهسنگ را از وسط برنمیداشت.
نزدیک غروب، یک فرد روستایی بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی که بود، تختهسنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.
ناگهان کیسهای در زیر تختهسنگ دید. داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد.
پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: «سدهای زندگی را ناامیدوارانه نباید نگاه کرد، بلکه باید برای برداشتن آنها کمک کرد.»
یادمان نرود در حوادثی همچون آتشسوزی، زلزله و... به جای گرفتن عکس یادگاری، راه را برای مأموران امداد باز کنیم و اگر میتوانیم خود به کمک مجروحان بشتابیم؛ بیتفاوت نباشیم.
نظرات (۰)